آنچه پیش روست، تلخیص کتاب «از جیحون تا فرات (ایرانشهر و دنیای ساسانی)» از «تورج دریایی» و «خداداد رضاخانی» و با ترجمهی فارسی «مریم بیجوند» بقلم جناب آقای سجاد هجری، پژوهشگر پژوهشکدهی سیاستپژوهی و مطالعات راهبردی حکمت، است.
از جیحون تا فرات
ایرانشهر و دنیای ساسانی
مؤلفان:
تورج دریایی: صاحب کرسی مسیح در مطالعات و فرهنگ ایرانی/فارسی و رئیس مرکز دکتر سموئل جردن در مطالعات ایرانی/فارسی در دانشگاه کالیفرنیاست.
خداداد رضاخانی: دکترای تاریخ پساباستان و قرون میانه و محقق و مدرس تاریخ در دانشگاه پرینستون
مترجم: مریم بیجوند
انتشارات مروارید، تهران، زمستان ۱۳۹۷ (البته، کتاب در پاییز ۱۳۹۷ ببازار روانه و در کانالها و گروههای تلگرامی فراوان برایش تبلیغ شد)
در ۱۲۸ صفحه
نام کتاب بزبان اصلی (انگلیسی):
From Oxus to Euphrates: the world of late antique Iran
بسال ۲۰۱۶ در انتشارات H&S Media در ۱۲۶ صفحه بچاپ رسیده است.
پیشگفتار
تا پیش از چاپ کتاب «ایران ساسانی» از «تورج دریایی» بسال ۲۰۰۸، تنها کتاب فرانسوی کریستینسن، کتاب آلمانی شیپمن، دو کتاب روسی لوکونین، کتاب روسی کولسنیکف و کتاب انگلیسی «جورج رالینسون» بسال ۱۸۷۵، نخستین کتاب در اینباره، منتشر شده بود. باید تاریخ ساسانیان را دوباره و در سبکی نو بررسید؛ زیرا در پساباستان یا باستان متأخر، ایران و بیزانس دو امپراتوری نیرومند غرب اوراسیا بودند که هر یک خود را مرکز جهان میدانست و دیگر کشورها و تمدنها پیرامون و حواشیشان بودند. ساسانیان با نظام سیاسی- اجرایی واحد، بر «ایرانشهر»، منطقهی میان جیحون و فرات، فرمان میراندند و دیوارهایی طولانی را بتقلید و با همکاری رومیان در قفقاز و سواحل جنوبی خلیج فارس ساختند که «سد اسکندر» (مار قرمز) طولانیترین دیوار دفاعی عهد باستان است.
دستاورد فرهنگی ساسانیان از متنهای بجاماندهی فارسی میانه و آثار هنری ساسانی میتوان شناخت. ساسانیان بازی چوگان را پایه گذاشتند و نخستین راهنمای «شطرنج» امروزین را نگاشتند. بازی «تختهنرد» در متنهای بجامانده از آنان دیده میشود و نیزهبازی سواره در تصاویر نقش رستم فارس دیده میشود. آنان در مراوده با هند، «ادبیات حکمی» و نوع ادبی «نصایحالملوک» را گستردند و برخی آثارشان مانند «هزار افسان» که ترجمه و اقتباس تازیش با نام هزار و یک شب بجاست، بنیاد و زمینهی آثاری ادبی در دورهی اسلامی شد. ساسانیان در سدههای سوم تا هفتم میلادی، با «راه ابریشم»، پل ارتباطی و تجاری اوراسیا بودند. واژههای تجاری فارسی میانه نشان توسعهی بازرگانی در عهد ساسانیان است و آنان انحصار تجارت ابریشم را در بازارهای مدیترانه و انحصار صید مروارید در خلیج فارس را داشتند. سرمایهگذاری ساسانیان در کشاورزی زمینهی انقلاب زراعی قرون وسطای خاور میانه شد و مسکوکات آنان ارز رایج معتبر معاملات جهانی در آسیا حتا تا اوایل دوران اسلامی بود. ساسانیان بسیاری از وجوه فرهنگی خاورمیانهی قرون وسطا و مدرن را پایه گذاشتند. بسیاری از آداب و رسوم تمدن اسلامی ریشه در ساسانیان دارد. «نظام ملت» در امپراتوری عثمانی، «مالیات سرانه» (گزیدگ/جزیه) بعنوان نماد حمایت از اقلیتهای دینی، واحد اداری اسلامی «دیوان»، «وقف» و «ازدواج موقت»، در دوران ساسانیان و نزد زرتشتیان سابقه دارد. با آنکه میراث ساسانیان پس از فروپاشیشان همچنان در قلمروشان وجود داشت؛ ولی از آنجا که زبان خلافت تازی بود، این میراث چندان بچشم نمیآمد و دیده نمیشد. ساسانیان پیشگام جابجایی مراکز ژئوپلتیک اقتصادی و روشنفکری از مدیترانه بناحیهی «سوریه- بینالنهرین» در قرون وسطا شدند؛ از اینرو، مطالعهی ساسانیان بخاطر تأثیراتی که در جهان پساباستان و پس از آن داشتند، لازم است.
تاریخ نگاری ساسانیان: نگاهی از مرکز، حاشیه و دور
بخاطر نبود چارچوبی نظری برای مطالعهی ایران بطور کلی و بویژه دوران باستان و میانی آن[۱]، بدین دورهی گران و ارجمند، بطور شایسته و درخور پرداخته نشده است. تا کنون بایدهی جغرافیایی، اجتماعی- فرهنگی و سیاسی «ایرانشهر» آنچنانکه بمدیترانه و حتا چین توجه شده، با وجود اهمیت آن و اینکه حتا در دوران اسلامی نیز با تعبیر «ایرانشهر از رود سیحون تا فرات» از آن یاد شده، التفاتی نشده و حتا رالینسون در قرن نوزدهم نیز با نگاهی منفی و کمبینی آن نسبت بهمعصرانش ساسانیان را بررسیده است. روسیان کمونیست نیز اصول ایدئولوژیک خود را بر تاریخ ساسانی و بیآنکه متون و آثار بازمانده دلیل مدعاشان باشد، تحمیل میکردند و آن را جامعهای فئودالی و طبقاتی دانستند که ناعدالتیهای آن زمینهساز پذیرش اسلام و شکست حکومت ساسانی از عربان شده است. این نگاه تیره را روشناندیشان روسی تیرهتر کردند که روشنفکران ایرانی نیز از این نگاه سیاه تأثیر پذیرفتند و آن را بکار گرفتند.
دیدگاه مسلمانان (نظریات نواسلامی) که «علی شریعتی» پیشتاز تبلیغ آن است و «جلال آل احمد» و «مرتضا مطهری» نیز همانند او میاندیشند و متأثر از جریان چپ شوروی سابق است، دربارهی پیروزی عربان و شکست ساسانیان در پیوند دادن آن بنظام طبقاتی، فساد حکومتی و نابرابریهای دوران ساسانی در ایران و سرکوبگری پیشوایان زرتشتی و درنظر نگرفتن یا علت ثانوی دانستن معضلات داخلی و جنگهای طولانی ساسانی با بیزانس، نگاه بساسانیان را دچار آسیب کرده که منجر بنپرداختن بدان شده است. از سوی دیگر، بیتوجهی بپدیدار ایرانشهر تاریخنگاری خاورمیانهی اسلامی را نیز نامتعادل کرده؛ زیرا سنتهای عربی تاریخنویسی غفلت مناطق مهمتر جهان اسلام را که جهان پارس است، دربر داشته.
مفهوم ایرانشهر در تاریخ اوراسیا
شاپور اول در کتیبهی سهزبانهی خود در قرن سوم ترسایی، قلمروی ساسانیان را «ایرانشهر» نامید؛ ولی کرتیر، موبد اعظم زرتشتی، در همان قرن، در کتیبهی خود، حدود ایرانشهر را بگونهای رسم کرد که گویی زمینهی مذهبی را در تعیین مرزهای آن درنظر گرفته و البته، باید غیرزرتشیتان نیز تا پایان ساسانیان بطور رسمی، بخشی از جهان ایران بشمار میآمدند و حتا اواخر دوران ساسانی، ایرانشهر از مرزهای سیاسی ساسانیان نیز گذشته بود. ایدهی ایرانشهر بخاطر گسترش فرهنگ و ارزشهای ایرانی بیرون مرزهای ساسانی، زنده ماند و هر کس دارای این فرهنگها و ارزشها بود، از اعضای ایرانشهر بشمار میآمد و «فرهنگآموزی» یادگیری دستهای از آموزهها، تاریخ دینی و پادشاهی ساسانیان یا سنت خداینامه، روحیات ویژه مانند بزرگواری و اعتدال، نوشتن بچند شکل و دانش در فرهنگستان بود. آموزش ورزشهای مانند شکار، نیزه بازی سواره و چوگان ضروری بود و تخته نرد و شطرنج برای افزایش هوش سفارش میشد. برتری زبان فارسی بعنوان زبان فرهنگ و آموزش و رواج آن در اوایل دورهی اسلامی، ریشه در برنامهی آموزشی ساسانیان دارد. با ضعف عباسیان، فرمانروایان محلی با انتساب خود بساسانیان تلاش در بدست آوردن اعتبار و نفوذ داشتند. طاهریان خراسان در نیشابور قرن نهم خود را از نسل پهلوان نامدار پارسی، رستم، شناساندند و صفاریان سیستان در زرنج خود را از نوادگان خسروی دوم خواندند. آل بویه نیز از منطقهی خزر، خود را ببهرام گور ساسانی چسباندند و خلافت عباسی و بغداد را تصرف کردند و رهبری شیعهی آن زمان را بدست آوردند. سامانیان بخارا و بلخ در قرن دهم که خود را از نسل ارتشبدی ساسانی می پنداشتند، بترویج فارسی پرداختند. زیاریان نیز که از ناحیهی خزر بودند، خود را منتسب بکیخسرو معرفی میکردند و باوندیان مازندران نیز خود را از نوادگان فرماندهای ساسانی از دوران خسروی دوم میشمردند. غزنویان ترکنژاد نیز مدعای ازدواج و روابط سببی با خانواده ی یزدگرد سوم را داشتند و خوارزمشاهیان نیز خود را منسوب بسیاوش میپنداشتند و حتا قراخانیان ترکنژاد که در کاشغر فرمان میراندند نیز خود را وارث افراسیاب میدانستند. قدرت تاریخ و نفوذ ساسانیان پس از اسلام نیز در حافظهی ملی و سنت مردم پررنگ حاضر بود. اینان که خود را منسوب بدنیای ایران می دانستند، باید میکوشیدند که خود را در چارچوب سنن ساسانیان در خداینامه و سپس شاهنامه بشناسانند و از اینرو، قراخانیان «توران»، اسطورهای را که ایرانیان آفریده بودند، پذیرفتند.
مفهوم ایران در اواخر عهد باستان
برخی میپندارند زبانزد پساباستان منصرف بمسیحیت و جهان روم و منحصر بدان است. تا پیش از انتشار کتاب «جهان در اواخر عهد باستان» از «پیتر براون» بسال ۱۹۷۱ که در آن ایران و روم را در کنار هم بررسیده بود، آن زبانزد با «دنیای مسیحیت روم» مترادف بود؛ ولی براون چیدمان دیدگاه «آلویس ریگل» که در آمیزهی «عتیق/باستان متأخر» گنجانده شده بود، دگرگون کرد و سپس کلوور و هامفریز چنین نگاشتند: «پساباستان نه تاریخ قرون وسطا است و نه تاریخ روم» و باورساک، براون و گربار در دیباچهی «تفسیر پساباستان» بسال ۱۹۹۹، از خواست خود در بررسی منطقهی جغرافیایی گستردهی ایران و روم بعنوان یک تمامیت واحد و دور از مرزبندیهای ساختگی پرده برداشتند و مورنی نیز بسال ۲۰۰۸ با پرداختن بپرسش «آیا باید ایران ساسانی را در تاریخ پساباستان گنجاند؟» این دیدگاه را تأیید کرد. بسال ۲۰۱۲، برنهایمر و سیلورستاین در کتاب «پساباستان: چشماندازهای شرقی» از مؤلفانی که ایران را در پساباستان بررسیدند، نقل کردند. اینها نشان آنست که ایران ساسانی را در پساباستان بعنوان یک امپراتوری مهم بتدریج، برسمیت میشناسند. پورشریعتی که پیشتر بسال ۲۰۰۸ کوشید اهمیت ایران اواخر باستان را در مطالعات خاورمیانهی سدهی هفتم جا بیندازد، در سال ۲۰۱۳ با مقالهی «بدعتهای اخیر در مطالعهی ایران پساباستان» محققان مطالعات اسلامی، یهودی و ایران زمانهای میانه را بپژوهش جهان در عهد پساباستان برانگیخت؛ البته، باید دانست که مطالعات ایران پساباستان پیشترها آغاز شده و کسانی چون آلتهایم بدان پرداختند و بیش از همه، «مایکل مورونی» در بسیاری از آثارش، چنین مطالعاتی داشته و توانسته شاگردانی را بپروراند که در این موضوع و بیشتر وجوه اقتصادی آن، بکاوند و بپژوهند. «ساسانیکا: پروژهی ایران باستان» در راه پذیرفتن ایران در جهان پساباستان بسیار تأثیرگذار و الهامبخش بوده است.
نزد مورخان، اهمیت ساسانیان کمتر از رومیان و مسلمانان نیست؛ ولی منابع آنان که یا تازیند و یا رومی، چنانست که همیشه، از دور و البته، محدود و با دیدگاهی ویژه بدان پرداختهاند و در این میان، زبان فارسی میانه میتواند نشانگر اندیشهی ساسانیان باشد. بررسی تاریخ پساباستان برای دریافتن پیوند میان باستان و قرون وسطا بوده است و مطالعات اسلامی فرصتی برای سنجش اروپای مسیحی با خلافتهای اموی و عباسیست که از این زاویه ساسانیان چندان اهمیتی ندارند و از سوی دیگر، ساسانیان در مدیترانه که محور بحثهای پساباستانی بوده، حضوری نداشتند و از اینرو، در تاریخ اروپا کماهمیت شدند. میراث مذهبی ساسانیان، زرتشت، پایداری مسیحیت و اسلام را نداشت؛ ولی برخی نهادها که از آن ریشه گرفتند و تأثیر پذیرفتند، در فرهنگ خاورمیانهی دوران مسیحیت و اسلام نقش بازی کردند. باید مرزهای مکانی و زمانی ساختگی را درهم شکست و تاریخ اوراسیا را در چارچوب تاریخ جهان بررسید و گسترهی پساباستان را از اسکندر تا جنگهای صلیبی و از هند تا اروپا دانست. برای بررسی فلات ایران بعنوان بخشی از تاریخ پساباستان باید بدورهبندی تاریخ ساسانیان و بویژه دورهی انتقالی تاریخ ایران از ساسانی باسلام اندیشید و روشها و راههایی نو را در این راستا آزمود.
تاریخ ساسانیان
ریشههای ساسانیان، پیشگامان اواخر عهر باستان در مرکز و غرب آسیا، در دوران یونانیگراییست. اردشیر بابکان، بنیانگذار ساسانیان، از خانودهای از بزرگان پارس که یکی از پادشاهیهای یونانیمآب جنوب ایران بشمار میآمد، بود. پادشاهان پارس در دوران اشکانی از خودمختاری فراوانی برخوردار بودند و حتا حق ضرب سکه بنام خود را داشتند. منابع اسلامی تصویری از بقدرت نشستن اردشیر ارائه میدهند که با یافتههای سکهشناسی سازگار نیست؛ بابک آغازگر شورش علیه اشکانیان بوده و اردشیر اردوان چهارم و برادر، رقیب و جانشین موقتش، بلاش ششم، را میکشد. اردشیر پیش از سقوط اشکانیان، بسال ۲۲۴ در تیسفون تاجگذاری میکند. دههها پس از ظهور ساسانیان پرآشوب بود و کوشانیان در شرق و پادشاهان فیلسوف در غرب، نیز رو بزوال بودند. میتوان ساسانیان را تلاشی برای بهبود نابسامانیها در ظرف زوال یونان و مقدمهای برای ظهور پساباستان دانست. دنیایی که ساسانیان بدان پای گذاشتند، دنیایی گرفتار بحران هویت و کوشش برای ساختن هویتهای نو بود و هویتهای منطقهای وابسته بجهانبینی، مذهب و ایدئولوژیهای سیاسی- اجتماعی محدود با هم در رقابت و تزاحم بودند. بقدرت رسیدن اردشیر و تولد دوبارهی امپراتوری هخامنشی را تاریخنویسی رومی آورده و البته، میان پژوهشگران بحث است که آیا ساسانیان از هخامنشیان آگاه بودند یا نه. میتوان از بخشش قلمروی ساسانی بدو بخش شرقی و غربی که عقلانیتی اجرایی از عصر یونانیمآب است، برای بررسی سدهی نخست و نیمهی نخست قرن دوم ساسانیان بهره برد. فعالیتهای ساسانیان در شرق ایران، تأثیرات فرهنگی کوشانیان را که ترکیبی متناسب از فرهنگهای ایرانی، هندی و کوچنشین بودند، در پی داشت که در شکلگیری هویت ایرانی تأثیری ویژه و بسزا داشت. دستگاه اجرایی در دوران اردشیر و شاپور اول توسعهای چشمگیر یافت که شاهدی بر مدعای مرکزیت امپراتوری ساسانیست. تنازع بر سر سوریه و ارمنستان دو عامل مهم جنگهای ساسانیان و رومیان در این دوران بودند که البته، ارمنستان دو پیش از تقسیمش میان ساسانیان و رومیان، نقش ارتباطی میان آن دو بازی میکرد. شاپور اول توانست گوردیانوس سوم، امپراتور روم، را شکست دهد و جانشین او، فیلیپ عرب، را بپذیرش معاهدهای ننگین مجبور کند و از همه مهمتر، والرین، امپراتوری روم، را شکست دهد و با خواری اسیر کند که نشانگر بازگشت اقتدار نظامی ایران و سلطه بر بینالنهرین پس از رکودی دراز بود و این پیروزیهای ساسانیان ناآرامی و بیثباتی در رم، مصر و سوریه را بهمراه داشت و این گواهان کافیست برای پی بردن بجایگاه ساسانیان در دوران پساباستان جهان که نباید از آن چشم پوشید؛ زیرا آنان در چنددهه توانستند سیاست قلمرویی گسترده را دگرگون سازند. نقش برجستهی دارابگرد و کتیبهی سهزبانه (یونانی، پارتی و فارسی میانه) در کعبهی زرتشت که همانندیهایی با کتیبهی بیستون داریوش دارد، تصویری از وضع ساسانیان ارائه میدهد. هرمزد و بهرام اول حکومتهایی کوتاه داشتند و بهرام دوم که مانی را اعدام کرد، دورانی باثبات و پادشاهی مسالمتآمیزی داشته و ساسانیان در آن بامور داخلی خود پرداختند که پیامد ضعف امپراتوری روم غرب و نفوذ ایران در شرق که تهدید کوشانیان را بدنبال داشت، بود. کتبیههای کرتیر رسمی شدن نظام مذهبی زرتشتی را در عهد ساسانیان نشان میدهد؛ ولی باید دانست ادیان گوناگون مسیحیت، یهودیت و بوداییت تا پایان ساسانیان حضور داشتند؛ اما پیروزی کرتیر و اعدام مانی سوری- بینالنهرینی که از زمان شاپور اول تا بهرام دوم ظهور و بروز داشت و دینش دارای زمینهی خاستگاهش و با پیوست عرفانی و مسیحی (اجتماعی ابن دیصانی) بود و او را میتوان نماد جهان اشکانی دانست و او بعنوان انسانی مقدس که تعالیمش را مینگاشت، در راستای تلاشهای پساباستانی میکوشید هویتی نو فرای مذهب و امپراتوری بیافریند، نشان پدیداری ایدئولوژی ساسانی که ایرانشهرست، بود. پادشاهی بهرام سوم کوتاه بود؛ زیرا نرسه با شورش، جایش را گرفت. کتیبهی پایقلی جزئیات این شورش را می نمایاند. در این کتیبه زبان یونانی بکار نرفته که نشان کمرنگی نظام یونانیست و زبان پارتی برای آخرینبار در آثار ساسانی دیده میشود. فرمانروایی نرسه با رسمی شدن مسیحیت در ارمنستان و جنگهایی سخت با روم بر سر حاکمیت بر آن مقارن است. پس از نرسه هرمزد دوم بتخت نشست که سرگرم نزاع با رومیان بر سر ارمنستان بود و سپس آذرنرسی کوتاه، فرمانروایی کرد. فرمان روایی طولانی، آرام و باثبات شاپور دوم، آغاز آرمان مرکزیت برای ساسانیان بود. اردشیر دوم که در پی قراردادی با اردشیر اول جانشین او شد، پاکسازی گستردهای را در دربار براه انداخت که موجب برکناری او شد. دوران شاپور سوم ضعف موقت ساسانیان بود. بهرام چهارم سلطنتی کوتاه داشت و سپس یزدگرد اول، احیاگر ساسانیان، بجای او بر تخت نشست. دور نیست که نظامیان قدرت یافته در دورهی شاپور دوم، این تغییر پادشاهان را که همانند وضع روم آن دوران بود، مدیریت میکردند. یزدگرد اول را برای تسامح دینی- مذهبی، «کورش ثانی» لقب دادند. دوران او آرام و حتا در صلح با رومیان بوده است. بهرام پنجم نیز حکومتی آرام داشته و ارتباطی محکم با حیره و لخمیان. از او در ادبیات فارسی فراوان سخن است و بسبب علاقه بشکار «بهرام گور» نامیده شده است. یزدگرد دوم بهمراه مهرنرسی توانست کنترل ارمنستان را بدست آورد و آن را ضمیمهی حکومت ساسانی کند. پس از یزدگرد دوم، هرمزد دوم و پیروز بتخت نشستند. پیروز از هپتالیان در شرق شکستی سخت خورد. بلاش و سپس قباد اول بر تخت نشستند. اوضاع دوران بلاش اول بعلت شکست پیروز از هپتالیان، از دست رفتن قلمروهای شرقی و خالی شدن خزانه بسیار نابسامان بود و اطلاعات ناچیز و متناقضی از آن است؛ ولی میتوان گفت که قباد مسئول پارهای تحولات اجتماعی مانند اصلاحات برای تصرف داراییهای اشراف و موبدان است که منجر ببرکناری او و جانشینی برادرش، جاماسپ، شد؛ ولی قباد توانست با کمک هیاطله دوباره بر تخت بنشیند. قباد پس از نشستن بر تخت در احیای قدرت نظامی ساسانیان و پر کردن خزانه کوشید. او نیز بسیار با رومیان در جنگ بود. خسرو انوشیروان جانشین قباد شد و در دوران او مزدک سرکوب و کشته شد و زرتشتیگری نماد فراگیر عهد ساسانی شد. خسرو اصلاحات قباد را ادامه داد. در دوران قباد اتحادی میان ساسانیان و خاقانات ترک غربی علیه هپتالها پیش آمد که منجر بشکست آنان و تقسیم اراضیشان شد. هرمزد چهارم که در اندیشهی وضع اقتصادی مردمان بود، پس از بتخت نشستن با کودتایی برکنار شد و خسرو پرویز، آخرین پادشاه قدرتمند ساسانی، بجایش بر تخت نشست. خسرو با قیام بهرام چوبین بروم پناه برد. بهرام چوبین بر تخت نشست و خود را بهرام ششم نامید و این نخستینبار بود که یک غیرساسانی بر تخت مینشیند که نشانگر قدرت نیروهای نظامی و خانوادههای دربار بود؛ ولی خسرو با کمک امپراتوری روم تاجوتخت را بازستاند و با رومیان معاهدهی ترک مخاصمه و جنگ تا زمانی دراز بست. او قیام وستهام را نیز سرکوب کرد. او پایههای حکومت را تحکیم کرد و از مسیحیان میانرودان حمایت نمود و با دختری مسیحی از آن دیار ازدواج کرد. خسرو بخشهایی بسیار از شرق مدیترانه را در جنگ با رومیان بدست آورد و بیست سال ساسانیان بر آن مناطق فرمان راندند که تهدیدی برای موجودیت روم شرقی بود؛ ولی ورق برگشت و دست آخر، خسرو با کودتایی در دربار برکنار شد و شیرویه، قباد دوم، بجایش بر تخت نشست که دوران او با طاعون فراگیر همراه بود. پس از قباد دوم، اردشیر سوم، بوران، آذرمیدخت، خسروی سوم، خسروی چهارم و یزدگرد سوم بتخت نشستند؛ ولی با ورود عربان سلسلهی ساسانیان فروپاشید. ساسانیان نام اران (ایران) را رواج دادند و سپس آل بویه و مغول نیز آن را بکار بردند.
ساسانیان و شرق
خطمشی کلان ساسانیان دربرابر اشکانیان که شکلی نامتمرکز و بتعبیر منابع اسلامی- عربی، «ملوکالطوائفی» داشتند، «مرکزگرایی» بوده است؛ ولی شواهدی نشان میدهد که ساسانیان نیز دستکم، در سدهی نخست حکومتشان و بیشتر، تداوم خطمشی اشکانی بودند. کوشانشاهان یا پادشاهی کوشانی- ساسانی که هونها بحکومتشان پایان دادند، بطور قانونی، زیرشاخهی ساسانیاناند، نشان علاقهی ساسانیان بشرقاند و البته، پیش و پس از آنان نیز این علاقه با فتح مرو و پادشاهی هندوپارتی در سیستان دیده میشود و ساسانیان هماره حضوری پررنگ در شرق داشتند و حتا از کتیبهی طاق بستان شاپور اول و اردشیر دوم دور نیست که اردشیر دوم پیش از بر تخت نشستن، شاهی کوشانی بوده است. هونهایی بنام کیداریان در آن دوران بر باختر و فرارود فرمان میراندند که سکههاشان را بمانند سکههای نقرهی ساسانی که خط پهلوی نیز داشت، میزدند که نشان ارتباط آنان با ساسانیان است. آنان را هپتالها یا هونهای سفید ببالای هندوکش و قندهار راندند و هپتالها که چند قبیلهی متحد هونی با فرمانروایی مرکزی بودند، در قرن پنجم، بزرگترین تهدید برای مرزهای شرقی ساسانی بودند که ساسانیان را در دوران «پیروز» چنان شکست دادند که مجبور شد خراجی سنگین بدانها دهد و از اینروست که ساسانیان در اندیشهی مرزهای غربی خود و جنگ با رومیان افتادند و نیاز باصلاحات اجتماعی- اقتصادی را در قلمروی خود دریافتند؛ ولی ساسانیان توانستند بخشهایی از شرق را از هپتالها پس گیرند. یزدگرد سوم با حملهی عربان بفرارود میگریزد و این سغدست که آخرین پناهگاه او و دیگر ماندگان ساسانیست.
ایدئولوژی، فرمانروایی و شکوه
بنیادیترین نمود شاهنشاهی ساسانی ایدئولوژی برامده از اوستای مقدس است که اردشیر اول را برای بنیانگذاری ساسانیان برانگیخت و خسروی دوم را بگسترش قلمرو که عامل فروپاشیشان شد، واداشت و این ایدئولوژی علت اصلی اینست که قلمروی ساسانیان مبتکرانه و بیسابقه، در دوران ساسانیان، نه پیش از آنان و نه پس از آنان، دوران اسلامی، ایرانشهر یا ایران نامیده شود و در دیگر زمانها پرشین، فارس یا پارس خوانده میشد. ایرانشهر آمیزهای از شاه، مذهب و خاک است و ساسانیان تا قرون پنجم و ششم با نظام اداری پیشرفتهای که در سکهها و نوشتههای رمزی دیده میشود، ایرانشهر را مدیریت میکردند. قلب ایرانشهر تیسفون میانرودان، استان سورستان، بود و نشان بهرهگیری ساسانیان از میراث خاور نزدیک است. نهاد شاهنشاهی در ساسانی در چهار قرن یکسان نبود و از «شاه الاهی» تا «جهانشان» دگرگون میشد و خوره یا فر اوستایی کلید پادشاهی و شرط/ملاک مشروعیت حکومت بود. ساسانیان مدعی «فر کیانی» یادشده در اوستا بودند که در کتیبهها، اهورامزدا یا آناهیتا آن را با دیهیم بشاهان ساسانی میدادند و ساسانیان این ایدئولوژی و اندیشهی خود را از راه آتشکدهها بزرتشیتان ابلاغ میکردند و با تصاویر شاهانهی سکهها، ایرانشهر را مرکز عالم مینمایاندند. در این ایدئولوژی شاه بالاترین جایگاه را داشت و کسی از مردمان جز در نوروز و مهرگان نمیتوانست او را بیپرده ببیند.
اقتصاد و تجارت
اقتصاد ساسانی مانند دیگر تمدن های دوران باستان متکی بکشاورزی بود. کمآبی و زرمین ناساز و ناهموار کار کشاورزی را در ایران دشوار میکرد و از اینرو، کشاورزی در برخی نقاط مانند سورستان و خوزستان متمرکز بود. ساسانیان میکوشیند مشکل کمآبی را را پروژههای بزرگی آبی/آبیاری حل نمایند و با سیستمهایی هیدرولیک آبیاری تلاش کردند که زمینهای نیمهبایری را احیا کنند. هر جا امکان ساخت سیستمهای آبیاری مانند کاریز/قنات بوده، کشاورزی رونق داشته و سکونت متمرکز را در پی داشته و در دیگر بخشهای فلات ایران نیز گلهداری و دامپروری یافت می شده است. ساسانیان در تجارت ابریشم با رومیان در رقابت بودند و در مالزی و سیلان مستعمره داشتند که بکار تجارت در آن میپرداختند. کوشش ساسانیان برای نفوذ در شرق دور از عوامل کشمکشهای ایران و روم بود. ساسانیان با چین روابطی تجاری از راه ابریشم یا از دریا داشتند و اجناسی از چین وارد میکردند. سکههای ساسانی در سواحل چین یافت شده که این ارتباطات تجاری را تأیید میکند. معاملات بومی نیز در دوران ساسانی پویا بوده است. «همبایی» یا شراکت و سهامداری تجاری در آن دوران بویژه میان زرتشتیان متداول بوده است. یک نسخه از هر قرارداد تجاری در دیوان ثبت میشده و قراردادها بار حقوقی داشته است. محصولات در بازار فروخته میشد و هر کاروان تجاری و هر صنعتی یک رئیس داشت. اگر چه در روستاها معاملات پایاپای انجام میشد؛ ولی ساسانیان یک نظام استاندهسازی ضرب سکه داشتند. سکههای طلا برای تشریفات بود و در تجارت نقشی نداشت و بیش از همه در بازرگانی سکههای نقره (درهم) بکار میرفتند.
مذهب
حکومت ساسانی بسیار وابستهی دین زرتشتی که پیوندی با ریگودا داشت، بودند. دین زرتشتی از ایران باستان و بویژه در دوران اشکانیان حضور داشته است. اردشیر بسیار مذهبی بوده و پدربزرگ او، ساسان، رئیس معبد آناهیتا بوده است. کتیبه های کردیر گواهی بر اهمیت مذهب در اوایل دوران ساسانی ست. مسیحیت نیز پیروانی در قلمروی ساسانی داشت که هراس ساسانیان از حمایت آنان از دولت روم، موجب فشار بدانها شد؛ ولی پس از شورای خالسدون و اختلافات مسیحیان و کوچ برخیشان بشرق و جای گرفتن در قلمروی ساسانی و تشکیل جمعیتهای محلی، وضعی بهتر یافتند و فشار بر آنان کاسته شد. یهودیان از دوران هخامنشیان در جنوب ایران حضور داشتند و در دورهی ساسانیان بخشی از مهمترین مستنداتشان را تدوین کردند و در آن دوران دارای استقلال قضائی- حقوقی بودند. از آغاز قرن پنجم جایگاه زرتشتیگری در دربار ساسانی محکمتر شد و آن در اتحاد با پادشاهی ساسانی بنیاد رسمی حکومت شد. نظام روحانیت زرتشتی در آن دوران بسیار پرقدرت بود. گویا، قیام مزدک علیه این حکومت دینی بود.
زبان و ادبیات
فارسی میانه، زبان بومی استان فارس، زبان رسمی یا متداولترین زبان قلمروی ساسانی بوده است. قدیمترین اثر امپراتوری ساسانی کتیبهی زرتشت بسه زبان فارسی میانه (واقعیت معاصر)، پارتی (گذشتهی نزدیک) و یونانی (هلنیستی کلاسیک) در دوران شاپور اول است. کتیبهی مهم پایقلی نرسه بدو زبان فارسی میانه و پارتیست و این دو کتیبه که سبک بیانیههای رسمی و ادبیات پیروزی دارند، نشان نو نبودن بکارگیری زبان فارسی میانه برای نگارش کتیبههای اینچنین دارد. بسیاری از منابع مکتوب دوران ساسانی میان قرنهای پنجم تا هفتم نگاشته شده که شاید ویرایش و گردآوری نوشتههای پیشین باشد. علاقه بادبیات و احساس نیاز بثبت حوادث گذشته در قرون پنجم و ششم جنبشی را در خلق آثار و ترجمهی متون دیگر زبانها در پی داشت. خسرو اول سبک تاریخنگاری خداینامه را که تاریخ رسمی ساسانیان است، بنیاد نهاد. در کنار خداینامه، آثار حماسی، داستان و سرودهای عبادی دیده میشود که اصل برخی مانده و ترجمههای فارسی برخی بامروز رسیده است. از همه مهمتر اوستا و شروح آن بزبان و خط پهلوی (زند) یا بزبان پهلوی و خط اوستایی (پازند)ست. از زبان آرامی (آثار مسیحی)، بلخی (برای نگارش اسناد قانونی و متون ادبی) و سغدی (زبان اصلی تجارت آسیای میانه) نیز بهره می رفت.
امپراتوری ساسانی، رقیب امپراتوری روم شرقی، مرکز قدرتمند دایرهی اجتماعی- فرهنگی، اقتصادی و سیاسی اواخر باستان بود که با غلبه ی عربان بهمه جا منتشر و الگویی برای دولتهای پس از خود شد. بسیاری از وجوه جامعهی ساسانی همچنان ناشناخته است که پژوهش در آن وضع پساباستان را بهتر و دقیقتر نمایان میکند.
[۱] شیپمن نیز در آغاز کتاب خود دربارهی ساسانیان که آن را مروری مختصر بر کشفیات نو میداند، این پرسش را میکند که چرا بتاریخ ساسانی بطور مستقل بسیار بسیار کم پرداخته شده است و البته، پاسخی بدان نمیدهد!