آنچه پیش روست، یادادشتی کوتاه از جناب آقای سجاد هجری، پژوهشگر پژوهشکدهی سیاستپژوهی و مطالعات راهبردی حکمت، دربارهی برخی تقریظهای کتاب «شهید جاوید» مرحوم آیت الله صالحی نجفآبادیست.
مجتهدان و(اوِ مقابله!) مستشرقان!
سجاد هجری
«شهید جاویدِ» انقلابی را برای چنددهمینبار برگ میزدم! اثر مجتهدانهی آیت الله صالحی نجفآبادی رحمه الله که شوری بپا کرد و تاریخساز شد! آنانکه مرا میشناسند، میدانند که مجتهدانه نزدم آزاداندیشی، ژرفاندیشی، حقیقتخواهی، نقادی و نقدپذیری و … را دربر دارد! چندی پیش بدوستی گفتم: ندای «مجتهد باش!» در مدارس علمیهی ما، همان Sapere Aude («ساپره اوده»: در بکارگیری فهم خود شهامت داشته باش!/جسارت آن را داشته باش که فهم خود را بکارگیری/جرأت اندیشیدن داشته باش!)ی هوراس است که حکیم مؤسس، امانوئل کانت، آن را در آغاز مقالهی نامورش، «روشنگری/روشنییابی چیست؟»، میآورد و میشرحد! تا کی صغارت/نابالغی/کودکی!؟ از قضا، مرحوم صالحی در بخش «پیشنهاد لازمالإجراء» در سرآغاز کتاب، میفرمایند: «… پیشنهاد میشود مسئله قیام سبط پیغمبر(ص) درحوزههای علمیهبهمانسبک درسهایعالیاجتهادی (خارج) ازظرفعلمای طرازاول مورد تحقیق قرارگیرد ومحصول آنان منتشرشود …»! تقریظهای بزرگان را بر «شهید جاوید» یکی پس از دیگری میخواندم! نخستیش بترتیب چاپ در آغاز کتاب، از آنِ آیت الله سید ابوالفضل مجتهد زنجانیست! سیاستمداری از اعضای جبههی ملی و از رهبران مبارزه با اسرائیل پیش از انقلاب که با آیت الله طالقانی رحمه الله بسیار همراه و فراوان همرأی بوده است! آنچه در تقریظ ایشان نظرم را جلب کرد، آوردن هدف از تألیف کتاب، «ردشبهاتنابجای بعضی ازمستشرقین و …»، گویا، بتلقی و استنباط خودشان، بود. سپستر دیدم: آیت الله منتظری رحمه الله نیز در تقریظشان که بخط خودشان در کتاب چاپ شده، دومین از «فوائد مهمه»ی کتاب را اینچنین شرح کردهاند: «اشتباهات بعضی از مستشرقین که در افکار غربزدگان اثر گذاشته روشن گشته است»! بر آن شدم تا ببینم که مجتهد نجفآبادی در منابع کتاب، کدام آثار مستشرقان را آورده که در بخش «مدارک کتاب :»، در صفحهی ۴۶۹، زیر فرنام «وازاین کتابها فقط برای بحث وانتقاد مطالبی نقل شده :»، چنین یافتم: «۷۶ – السیاسه الحسینیه ماربینیا (مارتین) آلمانی طهران ۱۳۲۸» (البته، گویا، در ۱۳۲۸ قمری!؟ در تبریز نیز چاپ شده!)! مارتین گویا، «مارتین جوزف»ست (بنظر میرسد جوزف نام یا نشان شخصی دیگرست و بماربین مرتبط نیست و گویا، برخی در اینباره اشتباه کردهاند!)؛ البته، من میپنداشتم که «جوزف مارتین» باشد؛ زیرا معمولانه، نام خانوادگی فرد بر کتاب نقش میبندد و حتا فرد بدان مشهور میشود (گویا، هر دو نادرست است!)! او را در فضای مجازی جستم و بطور شگرفی، بخبری متعلق بشهریور پارسال/۱۳۹۶، بر خوردم (که صحتش را باید بررسید!): «آیت الله صافی گلپایگانی برای کتاب «السیاسه الحسینیه»ی «مارتین/ماربین»، خاورشناس آلمانی، تقریظ (در خبر آمده: تقریر!) نوشت! (با دگرگونی فراوان!)»! دهانم وا ماند؛ زیرا یکی از نقادان کتاب شهید جاوید، آیت الله صافی گلپایگانی حفظه الله بوده که کتابی با نام «شهید آگاه» نگاشته و اتفاقا، مرحوم صالحی آن را پاسخ گفته و بعنوان «اضافات و مزایای بیشتر» در پایان کتاب شهید جاوید منتشر کرده است! متن تقریظ آیت الله صافی بنقل از یکی از خبرگزاریها چنین است: «بسم الله الرحمن الرحیم/کتاب «السیاسه الحسینیه» ظاهراً فصل هفتم از کتاب «السیاسه الاسلامیه» مارتین جوزف، خاورشناسِ آلمانی است که به زبان هندی، ترکی و فارسی ترجمه شده است و ترجمه آن به عربی با ترجمه قسمتی از کتاب «اسلام و مسلمانان» (دکتر جوزف فرانسوی) تحت عنوان «شیعه و ترقّیات محیر العقول آنها» اثر مرحوم شریف علامه آیتالله حاج سید صدر الدین صدر (از مراجع مشهور حوزه علمیه قم) میباشد که فصلی از آن در مجلّه «العلم»، و فصل دیگر در مجلّه «العرفان» منتشر گردید و مجلّه «مسلم روبو»، «حبل المتین» شماره ۸۲، سال ۱۷ و «دعوت اسلامی» هم، آن را منتشر کردهاند. با اینکه اعتماد به آراء خاورشناسان را در مسائل مربوط به شرق و جهان اسلام، کار بسیار خطرناکی میشماریم و خیانتهایی که زیر عنوان استشراق شرق عموماً و به عالم اسلام خصوصاً، از ناحیه این طبقه شده و میشود، هیچگاه از نظر دور نمیداریم، و بسیاری از خاورشناسان را میشناسیم که مزدور استعمار و تبشیر بوده و هستند، حتّی از کتاب مارتین نیز قصد دفاع نداریم و ردّ و قبول او را در مسائل مربوط به قیام امام حسین علیهالسّلام، راهنما معرّفی نمیکنیم، هر چند آن را از بعض اشتباهات کوچک، خالی نیافتیم، ولی اساس آن با آراء و عقاید علماء بزرگ شیعه و متفکّران عالیقدر و تواریخ و اخبار و احادیث، بسیار نزدیک، بلکه موافق است و بالنسبه به آثار خاورشناسان دیگر، با ارزش و قابل توجه است، لذا شخصیتهایی مانند آیتالله علّامه مجاهد سید شرفالدین و آیت الله صدر أعلی الله فی الفردوس مقامهما این کتاب را از لحاظ اینکه اصول مطالبش در موضوع قیام، موافق با مبانی مذهب تشیع، و مستفاد از احادیث و تواریخ معتبره است پسندیدهاند و نویسنده آن را به عنوان حکیم آلمان و فیلسوف مستشرقین یاد کردهاند. اگر مطالب این کتاب در اساس، با مذهب تشیع سازش نداشت، محال بود که مورد اعتناء این دو شخصیت علمی و مذهبی قرار بگیرد. ارزش دیگری که این کتاب دارد، این است که از قیام امام حسین علیهالسّلام به همان مفهومی که در بین شیعه داراست و از مراسمی که به عنوان عزاداری آن امام مظلوم علیهالسّلام برگزار میشود، دفاع کرده و قیام مقدّس حسین علیهالسّلام را از قیامهای دیگر مانند یحیی و عیسی علی نبینا و آله و علیهما السّلام بالاتر شمرده است. لطفالله صافیگلپایگانی (بیدخلوتصرف/البته، گویا، این چند بند، بخشی از کتاب «شهید آگاه» است!)» که بسیار جالب و تأملبرانگیزست. آنچه بسیار مهمست و در تقریظها نیز بدان اشاره شده، توجه مجتهدی بنام در دههی ۴۰ خورشیدی (۴۸)، بآرای برخی مستشرقان و تلاش در نقد آنهاست. از قضا، استاد مطهری رحمه الله در همان اثنا[ء]، کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» را که پر از نقد آرای مستشرقان است، منتشر کردند (گویا، ۴۷). البته، ایشان در این راه پیشرو نبودند و دستکم، فضل تقدم با آنهاییست که در دوران قاجار بر کتابهای داعیان و مبشران مسیحی ردیه مینگاشتند. سخن در اینباره درازست؛ ولی جا دارد پژوهشگری، تاریخ مواجههی مجتهدان با آرای مستشرقان را بررسد و این مهم حتا میتواند موضوع پایاننامه یا رسالهای ارجمند در رشتهی تاریخ باشد!
پسنوشت: امروز، کمی دربارهی «ماربین/مارتین» گشتم و بمقالاتی بر خوردم که در اصالت کتاب «السیاسه الحسینیه» تردید کرده و حتا خاورشناسی آلمانی با نام «ماربین/مارتین» را مجعول دانسته و در کیستی و چیستی مؤلفش بحث و گمانهزنی نموده و آن را اثر «سید جلالالدین مؤیدالإسلام کاشانی»، مدیر «حبل المتین»، که ترجمان کتاب خوانده شده، دانسته است! در اینباره، «نقد مشهورات» محمد اسفندیاری را بخوانید که پرنکته است (دیدم برخی ادعا کردهاند که کتاب را «فضلعلی تبریزی» ترجمه کرده و با «سیاحتنامه»ی ماربین بسال ۱۳۲۷ در تهران چاپ شده!)!
از آگاهی (فردی آگاه!) که در شهریور پارسال خدمت آیت الله صافی گلپایگانی رسیدند و خبر یادشده نیز مرتبط با دیدار ایشان با حضرت آیت الله است، (با واسطه!) دربارهی صحت چنین تقریظی در آن دیدار پرسیدم که ایشان نفی کردند. چنانچه در متن اشاره شد، مطالب نقلشده از آیت الله صافی گلپایگانی، از کتاب «شهید آگاه» ایشان در نقد «شهید جاوید» است که در حدود ۵۰ سال پیش نگاشتهاند. (والله العالم!)
در کتاب «مذهب شیعه: تاریخ اسلام در ایران و عراق» هر چه بدنبال ماربین/مارتین و «السیاسه الحسینیه» گشتم، چیزی نیافتم! با آنکه فصلی جدا برای هر یک از امامان علیهمالسلام و از جمله، سیدالشهدا علیهالسلام دارد. «دوایت م. دونالدسون» نگارندهی آن که انگلیسیست، ۱۶ سال در ایران زیسته و احتمالا، آن کتاب را دیده است! ولی با مطالعهی مقدمهی مترجم، بنظرم رسید که نکند این ماربین/مارتین، «ژولیوس ولهاوزن» (۱۸۴۲ تا ۱۹۱۸ م.) آلمانی باشد؛ زیرا او را کتابی مهم بزبان آلمانی در تاریخ سیاسی صدر اسلام با نام Die religiös-politischen Oppositionsparteien im alten Islam (أحزاب المعارضه السیاسیه الدینیه فی صدر الإسلام: الخوارج والشیعه) است که در آن، بنهضت/قیام کربلا نیز پرداخته و بازهی زندگانی و دانشورزی او با زمان/تاریخ نشر «سیاستنامهی حسینی» در ایران، سازش/انطباق دارد (گویا، کتاب در ۱۹۰۱ منتشر شده!)! این کتاب با آن عنوان، «السیاسه الإسلامیه» را که در متن نام برده شد، بیاد میآورد. شاید «السیاسه الحسینیه» در حقیقت، «تحریر» (نه صرفا، ترجمه/از سنتهای بسیار مهم پژوهشی- آموزشی در جهان اسلام!) بخشهایی از این کتاب باشد! باید بررسید؛ ولی اگر بپذیریم که آن، «تحریر»ی از اصل آلمانی کتابیست، برخی اشکالات آقای اسفندیاری خودبخود پاسخ داده میشود و حتا اِسناد آن بکسی (مجهول!) بنام ماربین/مارتین یا بکارگیری نامی برساخته (ماربین/مارتین!) نیز از وجوهی، «توجیه» مییابد! (والله العالم!)
متن (گزارش/ترجمهی تازی بدوی از) کتاب ولهاوزن را با سیاستنامه سنجیدم (قیاس کردم)! گوناگونی/اختلاف بسیار و فراوانست و اشتراک و تشابه ناچیز! دربارهی کتاب «السیاسه الحسینیه» احتمال دیگر آنست که تألیفی مستقل، با «اقتباس» آزاد از چند کتاب باشد و دور نیست که حتا از «سفرنامه»های ایرانِ اروپاییان (مانند تاورنیه، بنجامین و …) نیز درش بهره رفته! جا دارد بررسی شود! یک احتمال دیگر آنست که این کتاب برگرفته/مقتبس از برخی اندیشههای «گیوم صوری» باشد؛ زیرا او شیعه را بر دیگر فرق اسلامی برتری میدهد و آن را بمسیحیت (دین واقعی مسیح) نزدیک میداند و نکته اینجاست که در «السیاسه الحسینیه»، سیدالشهدا علیهالسلام با حضرت مسیح علی نبینا وآله وعلیهالسلام قیاس شده است!
امروز، کتاب «حسین (ع) در اندیشه مسیحیت» (الحسین علیه السلام فی الفکر المسیحی) را که «آنتون بارا» (أنطون بارا)، نویسنده، پژوهشگر و روزنامهنگار مسیحی سوری که گویا، در کویت ساکن و درسخواندهی کشور فرانسه نیز است، بتازی نگاشته و آیت الله سید محمد شیرازی رحمه الله بر آن تقریظ نوشته، میخواندم! گویند: بچندین (گویا، ۱۷!) زبان و بویژه دو بار بفارسی گزارش شده است (غلامحسین انصاری/فرامرز میرزایی و علیباقر طاهرینیا)! از قضا، بارا چندبار (میپندارم سه بار!) از ماربین آلمانی در کتابش نام برده و از او، بیآنکه بفصل و صفحهی مأخذ اشاره کند، نقل کرده (یک بار نام مأخذ را در متن کتاب آورده!)؛ ولی آن متن تازی که در دسترسم بود، کتابنامه و اطلاعات کتابشناختی منابع و مآخذ نداشت و یکی از ترجمهها را که دیدم، کتابنامهای ساده داشت و در آن، فقط فرنام منابع/مآخذ و نام نگارندهشان آمده و فقط از «السیاسه الإسلامیه» (نه «السیاسه الحسینیه»!) و «ماربین» نام رفته و هیچ اشارهای بتاریخ انتشار و ناشرش نشده بود! نکتهی بنیادین این کتاب، قیاس سیدالشهدا علیهالسلام و حضرت مسیح علی نبینا وآله وعلیهالسلام است!
بخشی از نوشتار آیت الله صافی حفظه الله که در متن نقل شد، در (پانوشتی از) کتاب «المجالس الفاخره» آیت الله سید شرفالدین عاملی رحمه الله آمده: «نبهک الى بعضها ، حکیما الغربیین ، فیلسوفا المستشرقین : الدکتور ( جوزف ) الفرنساوی فی کتابه : « الاسلام والمسلمون » ، والمسیو ( ماربین ) الألمانی فی کتابه « السیاسه الاسلامیه » ، وقد ترجمت جریده ( الحبل المتین ) الفارسیه فی العدد ( ٨٢ ) من اعداد سنه ١٧ [ وقیل : فی العدد ( ٢٨ ) من السنه الثامنه بتاریخ ٧ محرم سنه ١٣٢٩ هـ ـ ١٩١١ م ] فصلین من ذینک الکتابین النفیسین یحتویان على أسرار شهاده الحسین وفلسفه مآتمه علیهالسلام ، فکان لهما دوی فی العالم الاسلامی وأخذا فی الشرق دوراً مهمّاً ، وترجما بالترکیه والهندیه ، وعرّبهما سیدنا الشریف العلامه الباحث السید صدر الدین الموسوی نجل الإمام الکبیر حجّه الاسلام ، وآیه الله فی الأنام ، قدوتنا المولى السید إسماعیل الصدر أبقاه الله ، فنشرت مجله العلم أحد الفصلین ، ومجله العرفان نشرت الآخر ، وإلیک ما ذکره الدکتور ( جوزف ) تحت عنوان « الشیعه وترقیاتها المحیّره للعقول » قال فی جمله کلام له طویل : … (رسمخط نگه داشته شده!)»
یک پرسش مهم میتواند این باشد که چرا توجه بکتاب ماربین/مارتین در این سالها بسیار کاسته شده!؟ این مدعا را میتوان با دیگر پیاپی چاپ نشدنش (البته، نشر «مجمع ذخائر اسلامی» آن را در سالهای اخیر منتشر کرده است!) و نبود نسخهای (اسکنشده تا تایپی!) از آن در فضای مجازی (البته، برخی مجلاتی که آن را منتشر کردند، در فضای مجازی هست و میتوان آن را در آنها یافت!) تأیید کرد. شاید کسی بگوید: این کتاب دیگر کارکرد گذشته را ندارد؛ زیرا دیگر هیچ تازگی ندارد و پربسامدست یا آنکه دیگر امروزه، نیازی باستشهاد و استناد بدان کتاب و نگارنده نیست یا آنکه موضوعاتی که کتاب طرح کرده، دیگر برای امروز مسئله نیست یا …! پاسخهایی گوناگون بدین پرسش میتوان داد؛ ولی جا دارد درش بیشتر اندیشید! شاید کسی بگوید: این کماقبالی امروز خود نشان گونهای تردید در اصالت این کتاب است؛ زیرا شاید بسیاری از خود پرسیدهاند که ماربین/مارتین کیست و حتا با ابزارهای نو اندک گشتوگذار و جستجویی نیز کردهاند؛ ولی چیزی نیافتند! باید این پرسش را بررسید!
سلام
با خواندن مقالهی نقد مشهورات که لینک کرده بودید، تعجب کردم که چطور در صحت این کتاب شک نکردهاند و اصل آن را درخواست نکردند. ولو در اصالت آن هم شک نکرده باشند صرفاً جهت تطبیق ترجمه با متن اصلی بنظرم لازم بود اصل آن را میدیدند.
سلام و تحیت
چند نکته:
۱٫ آقایان در آن دوران، موضوعشان درستی و نادرستی انتساب این کتاب بدان شخص نبوده و برایشان محتوای کتاب بسیار مهم بوده و موضوعیت داشته! در کل، هموغمشان صرف بررسی محتوای آن شده است و حتا درستی و نادرستی ترجمه نیز برایشان موضوعیت نداشته؛ زیرا آقایان میکوشند آن محتوایی را که در جامعه و میان مردم نشر شده، بررسند و نقد نمایند و دستآخر، تأیید یا رد کنند! چنانچه کسی نمیتواند باستاد علامه شهید مطهری خرده بگیرد که شما که زبان نمیدانستید و متون اصلی هگل و مارکس را نخوانید، چرا بنقدشان پرداختید! زیرا آن بزرگوار هگل و مارکس مطرح، شایع و زنده در جامعه را نقد و بررسی میکردند و این مهم، کنشی اجتماعیست. البته، بعنوان کار علمی محض، اشکال بر ایشان وارد است. بد نیست یک خاطره تعریف کنم! چند سال پیش از یکی از دانشجویان علوم اجتماعی دانشگاه تهران پرسیدم که فلان استاد در درس فلسفهی علوم اجتماعی چه تدریس میکنند!؟ او گفت: نقد اثباتگرایی! خندهام گرفت و گفتم: اثباتگرایی که دیگر در جهان مندرس شده! ناگهان باقی سخنم را خوردم و گفتم: بله! حق دارند؛ زیرا در دانشگاههای ما هنوز کسانی با اندیشهها و انگیزههای اثباتگرایی هستند و ایشان ناچار از طرح این موضوعاتاند!
۲٫ باید دانست که سخن از «مشهورات» است و کمتر کسی در مشهور شک میکند! بویژه اگر آن مشهور اهمیت و موضوعیت نیز نداشته باشد! مانند موردی که درش هستیم که اِسناد این کتاب بدان شخص است! باید دانست که همه در فضا تنفس میکنند و خروج از آن نیازمند انگیزهایست!
۳٫ تحقیقات اینچنین که مثلا، آقای محمد اسفندیاری کردهاند، بواقع، چنددهه پیش بدین سادگی نبوده است؛ زیرا هم دسترسیها کم بوده و هم دانشوروش نقادی اینچنین مانند امروز نبوده و از سوی دیگر، ایشان دیگر در آن فضا نبودند!
۴٫ برخی نکاتی که ایشان بعنوان ادله برای نفی این اسناد میگویند، محل تأمل و خدشهپذیرست که اگر خدا خواست، در جای خود طرح خواهد شد.
۵٫ البته، اگر آقایان در آن دوران میتوانستند این اسناد را نفی کنند، مقبولیت این کتاب نزد مردم شاید کاسته میشد؛ ولی باید دانست که همراهی و همرایی این کتاب با اندیشهها و انگیزههای ایشان، خود مانعی ناخودآگاه و ناخواسته برای چنین نفی و نقدی (نسبت باسناد!) بوده است. البته، چنین مانعی دربارهی آیت الله صالحی نجفآبادی بنظر، وجود نداشته است. (والله العالم!)