پیشتر، در یادداشتهایی چند، ادعا شد که راه دستیابی بدانش کارآمد امروزی (که آن را بومی گویند!) یا برای امروزمان، از تاریخ میگذرد و چاره و گریزی نیست که پدیدارهای امروزمان را در تاریخ پژوهیم و مانندهایش را در گذشته جوییم و پیشتر، در یادداشتهایی، «عبرتپژوهی تاریخی» که بسیار بدان توجه شد، اینگونه شناسانده شد: «میدانید که روش و سبک من آنست که هر نهادهای را نخست در تاریخ خودمان بکاوم و مانندهایش را بیابم و الگوی تاریخیش را بردارم (برداشت کنم) و آن را برای امروز، صیقل دهم و بکار گیرم! این شیوه را «عبرتپژوهی تاریخی» میدانم»؛ یعنی عبرتپژوهی تاریخی، گذر از تاریخ و یافتن مانندهای پدیدارهای امروزی در آن برای الگوبرداری از آنها و بکارگیریشان در امروزمان است! جناب آقای سجاد هجری، پیشتر، پدیدار هوش را در تاریخ حکمت و فرهنگمان کاویده و آن را چونان مقالهای برای «چهارمین همایش ملی روانشناسی» فرستاده که اکنون، «پیشینه» (عبرتپژوهی تاریخی)، خلاصهی مبسوط آن را بعنوان نمونهای آغازین، انتشار میدهد. باشد که سودمند افتد. رسمخط گذشتهی جناب آقای هجری نگهداشته شده و هیچ دگرگونی (اصلاح و …) در متن انجام نشده است.
هوش شناختی در حکمت و فرهنگ اسلامی
نمونهای از گذر از تاریخ خودمان، برای شناخت بهتر و بومی پدیداری امروزین!
سجاد هجری
کارشناس فلسفه و کلام اسلامی و کارشناس ارشد تاریخ علم- ریاضی در جهان اسلام
چکیده
در «تمدن اسلامی» مانند دیگر تمدنها مفهومی از «هوش» هست. اگر چه دانش روانشناسی «نوپیدا»ست، اما بررسی مفهومسازی هوش در فرهنگ اسلامی به تدوین «تاریخ» روانشناسی در جهان اسلام و تولید روانشناسی «بومی» یاری میرساند. در این جهت ضروری است به وصف (توصیف) و تحلیل منتقدانهی متنهای حکمی در جهان اسلام پرداخت. «چیستی» هوش را در میان فضیلتهای نفسی در علم و فلسفهی اخلاق اسلامی میتوان یافت.
کلیدواژهها: هوش، حکمت، ذکا، سرعت، تذکر
«هوش» موضوعی پایه و کلیدی در «روانشناسی» است. پیش از آنکه دانش «امروزین» روانشناسی «تدوین» شود، برخی از مسئلههای این دانش مانند احکام «هوش» با عنوانهای گوناگون در «منطق»، «فلسفهی اولی»، اصول و فروع «طبیعیات» و علم «اخلاق» بررسی میشد. «هوش» از آنجا که نادیدنی است از «استعاره» برای «مفهومسازی» آن بهره میبرند (سیانسیلو و استرنبرگ، ۱۳۸۸). یکی از استعارههای هوش، «انسانشناختی» است (همان) و مدعای اصلی آن وجههی «ارزشی» هوش و مفهومسازی و تعریفهای گوناگون فرهنگهای مختلف جهان از آن است (همان). اما از آنجا که انسان «نوع»ی واحد است (ابن سینا، بیتا)، میان فرهنگهای گوناگون اشتراکهایی است و علیالقاعده میتوان عنصرهایی «مشترک» در مفاهیم هوش در فرهنگهای مختلف یافت (سیانسیلو و استرنبرگ، ۱۳۸۸). «فرهنگ اسلامی» یا بنا به نظری «فرهنگ مسلمانان» نیز مانند دیگر فرهنگها مفهوم و تعریفی از هوش دارد که برای یافتن آن میتوان به «منابع» این فرهنگ رجوع کرد. در فرهنگ و تمدن اسلامی واژگان و اصطلاحهایی مانند شعور، فهم، ادراک، تمییز، عقل، درایت، فراست، حکمت، حدس، ذکاء، دهاء، حزم، تدبیر، فطانت، کیاست، سیاست، صناعت، حذاقت، مهارت، ذوق، قریحه، قوه، استعداد و … یافت میشود که هر یک «تعبیر»ی «نظری» یا «عملی» از هوش و نیازمند بررسی علم و فقه اللغوی و همچنین «اصطلاحی» است. مطالعهی «ادبیات» و «تاریخ» ملتهای اسلامی برای فهم «چیستی» هوش نزد مسلمانان یاری میرساند. از همه مهم و کاراتر برای یافتن مفهومسازی فرهنگ اسلامی از هوش، بررسی آن در «حکمت اسلامی» است، زیرا حکیمان در «تمدن اسلامی» به طور مفصل از هوش در «حکمت عملی» و کتابهای «اخلاق» بحث کردهاند و در آن، «حکمت» را به عنوان هوش «نظری- شناختی» تبیین نمودهاند. اگر چه بسیاری از مسئلههای حکمت عملی در آغاز از فیلسوفان «یونانی» مانند افلاطون و ارسطو «اخذ» شده، اما حکیمان اسلامی آنها را در «جهانبینی» و «چارچوب» اندیشهای خود «هضم» کردهاند و این (هضم)، کاری است که امروز نیز باید انجام شود. بررسی چیستی هوش در «فرهنگ اسلامی» با رجوع به حکمت آن، «گام»ی در جهت تدوین تاریخ «روانشناسی» در تمدن اسلامی، «تولید» روانشناسی «بومی» و انجام پژوهشهای «تطبیقی» میانفرهنگی است. البته در این راه باید «مجتهدانه» عمل کرد، زیرا «تقلید» از گذشتگان ِ«خود»، چندان تفاوتی با تقلید از «دیگران» ندارد. در این موضوع ضروری است به تحلیل منتقدانهی متنهای «اصل»ی و «اصیلِ» (کلاسیک) «اخلاق» در تمدن اسلامی پرداخت.
حکیمان در علم «اخلاق» که از عوارض ذاتی «ملکات» نفسی (نفسانی)، بحث میکند (طوسی، ۱۳۸۷)، پس از اخذ تعریفها و قضایایی دربارهی «نفس» و قوای آن از «علم النفسِ» طبیعیات مشائی یا الاهیات متعالی، به عنوان مبادی، به تبیین «فضیلت»های «نفس»ی انسان میپردازند.
طبق مبانی مأخوذ از «علم النفس» فلسفی، به اجمال، «نفس» را دو قوه است: ۱٫ قوهی نظری یا علامه که عقل نظری و توابع آن، وهم و خیال، است. و ۲٫ قوهی عملی یا عماله که عقل عملی و توابع آن، شهوت و غضب، است (ملاصدرا، بیتا). هر یک از این قوا را «کمال»ی است که آن را جنس «فضیلت» مینامند و آن حد «وسط» و حالت «اعتدال» هر یک از قواست (طوسی، ۱۳۸۷). جنسهای چهارگانهی «فضیلت» که آنها را «امهات» فضایل نیز خوانند (دشتکی، ۱۳۸۶)، ۱٫ حکمت، ۲٫ شجاعت، ۳٫ عفت و ۴٫ عدالت است که هر یک را (تحت هر یک) «نوع»هایی «نامحصور» است (طوسی، ۱۳۸۷). با «دقت» در این چهار فضیلت، میتوان نسبت فضیلت حکمت با هوشهای «شناختی» و «تحصیلی» به معنای امروزی و نسبت فضیلتهای عدالت، عفت و شجاعت با اقسام هوشهای «عملی» و «اخلاقی» به معنای امروزی را دریافت.
حکمت، لفظی «مشترک» است (ملاصدرا، بیتا). تعریف حکمت در کتابهای اخلاقی «ملکهای که قوت نظری به آن متمکن شود» (دوانی، ۱۳۹۱) است. «ملکه» در این تعریف، «کالجنس» که حکمت در آن با دیگر فضیلتها مشترک است، میباشد و در نتیجه آن مانند «هوش» عنوانی «عام» است که با موضوعهای گوناگون «ترکیب» میشود. البته هوش همیشه ممدوح است ولی مدح و ذم ملکه به آنچه با آن ترکیب میشود و تعددی (رسیدن اثرِ) آن به دیگری بستگی دارد (همان). «ملکه» آن «کیفیت نفسی» (نفسانی) است که «بطیءالزوال» (طوسی، ۱۳۸۷) و «نسبتا ثابت» است. قوهی نظری، قوهی کسب علم و معرفت (ملاصدرا، بیتا) و کمال و اعتدال آن، فضیلت و ملکهی «حکمت» (دشتکی، ۱۳۸۶)، «هوش» در کسب دانش و شناخت است. حکیمان این هوش را بسیار مهم و اساسی میدانستند و حتا کمال و اعتدال قوای عملی را به قرار گرفتن تحت تدبیر علمی و اطاعت از این هوش یعنی ملکهی قوهی نظری و احکام شناختی آن میدانستند (دوانی، ۱۳۹۱).
حکمت که جنس فضیلت است نوعهایی بسیار، متناسب با فعالیتهای گوناگون ذهن، تحت خود دارد که «مشهور» (همان) و شاید مهمترین آنها هفت نوع است: ۱٫ ذکاء، ۲٫ سرعت فهم، ۳٫ صفای ذهن، ۴٫ سهولت تعلم، ۵٫ حسن تعقل، ۶٫ تحفظ و ۷٫ تذکر (دشتکی، ۱۳۸۶) این نوعها اقسام «هوش نظری» یا شناختی در فرهنگ اسلامی است. این انواع نیز مانند جنسشان، حکمت، حد وسط و حالت اعتدالاند و حکیمان هر یک از این نوعها را به طور جداگانه تعریف کرده و حدود و جانبهای «افراط» و «تفریط» آنها را نیز برشمردهاند (طوسی، ۱۳۸۷).
«ذکاء» (ذکا) که به سبب «اهمیت»، آن را «نخست» آوردهاند و آن (ذکاوت) در «عرف» به افراد باهوش بسیار گفته میشود، به معنای «شدتِ حدس» (ملاصدرا، بیتا) یا «جودتِ حدس» است (ابن سینا، بیتا). اصلی و مهمترین فعالیت «ذهن»، قوهی ادراکی نفس (جرجانی، ۱۴۰۳)، «فکر» است. حکیمان از قدیم در کتابهای «منطق» به تعریف «فکر» به عنوان یکی از «مبادی تصوری» علم منطق میپرداختند (ابن سینا، بیتا). «فکر» حرکت و «انتقال» نفس از «معلومات» تصوری و تصدیقی حاضر در آن به سوی «مجهولات» مستحضر است (ملاصدرا، بیتا). آنچه در فکر اصل است و فکر با آن تمام میشود، «وجدان» و فهم شیءای متوسط میان دو طرف یا حد مجهول است تا «نسبت» مجهول آن دو حد معلوم شود (همان). آن شیء متوسط را «حد وسط» مینامند. «حدس» را چنانچه با معنای لغوی آن، سرعت، نیز موافق است، به «سرعتِ فکر» و «فکر سریع» نیز تعریف میکنند. «حد وسط» در عملیات فکری دو گونه حاصل میشود: ۱٫ از راه «حدس» و ۲٫ از راه «تعلیم» (از غیر)، «حدس» فعلی است که حد وسط به سبب آن «بذاته» استنباط شود (ابن سینا، بیتا) و به مبدأ این فعل نیز اطلاق میشود (ملاصدرا، بیتا). برخی «تحدس» (حدس زدن) را به حصول «دفعی» حد وسط تعریف کردهاند (همان) از آن رو که حصول حد وسط مانند «انفصال» از «مبدأ» یا «اتصال» به «مقصد» در حرکت، «دفعی» است، اگر چه خود «حرکت» امری «تدریجی» است (همان) و برخی نیز هر دو را «منفصلانه» به هم «عطف» کردهاند (قطب شیرازی، ۱۳۸۶). آنچه مهم است تفاوت «کمّی» و «کیفی» انسانها در «حدس» به معنای فعلی که حد وسط به سبب آن «بذاته» استنباط شود، است، زیرا حدس در حد و اندازهای محصور نیست و «زیادت» و «نقصان» میپذیرد (ابن سینا، بیتا). تفاوت کمّی در «تعداد» حدس و تفاوت کیفی در «سرعت» (مقدار زمان) آن است (همان). برخی از مردم تعداد و برخی سرعت حدسشان (وجدان حد وسط) بیشتر و برخی کمتر است (همان) و این دو (تعداد و سرعت حدس) را میتوان دو جهت از جهات «تفاوت» مردم در هوش دانست. بسیاری از نظریههای امروزی هوش که «شناختی- پردازشی» نام دارند، نیز با وجود تفاوتهایی که در آنهاست، بر «سرعتِ …» («سرعت در …»- تفاوت در «متعلَّق» سرعت است) تأکید میکنند (استرنبرگ و دیگران، ۱۳۸۹). آنچه مناسب عرف، لغت و تعریف ذکاست، سرعت است. با توجه به آنچه آمد، میتوان یکی از وجوه مهم «هوش شناختی» در تمدن اسلامی را «حدس» و شدت آن یعنی «ذکا» دانست. اگر چه آنچه حکیمان اسلامی دربارهی هوش میگویند «تعریف واقعی» آن است، اما با توجه به ملاک «تعدادِ …» و «سرعتِ …» که «کمِّی» و «قابل اندازهگیری» است، میتوان هوش را «اندازهگیری» کرد و «تعریف عملیاتی» آن را به دست آورد (همان). از نظر حکیمان قوهی حدس همان «عقل بسیط» یا «اجمالی»، مرتبهای از مراتب عقل از جنس «عقل بالملکه» (مشترک میان انسانها)، است (ملاصدرا، بیتا) و با «ممارست» و «مزاولتِ» مقدمات منتج «ازدیاد» مییابد (دشتکی، ۱۳۸۶) و میتوان گفت این هوش «میراثی- اکتسابی» است (قطب شیرازی، ۱۳۸۶).
اگر کسی «عقل بسیط» و قوهی حدس یا ملکهی «موضوع»ی (مانند ریاضیات) را داشته باشد، به محض آنکه با «مسئله»ای نو که مشابهش را دیده است، از آن «مواجه» شود، با «یقین» به اینکه آن را میداند، «جواب» آن مسئله «دفعتا» (در وقت) و «اجمالا» (بیتفصیل و ترتیب) در ذهنش (قسم سوم تصور معقولات) «حاضر» است (ابن سینا، بیتا). چنین کسی را «مجتهد» (در) آن موضوع و به تعبیر امروز «تیزهوش» در آن مینامند.
«سرعت فهم»، دومین نوع از انواع فضیلتِ «حکمت»، ملکهی «سرعت» انتقال از «ملزوم» به «لوازم» است (دوانی، ۱۳۹۱). در فرق آن با «ذکا» گفتهاند که «ذکا» در فکر و «سرعت فهم» در غیر آن مانند انتقال از ملزومهای تصوری به لوازم آن (همان) و استدلالهای «مباشر» یا «بیواسطه» (احکام و نسب قضایا مانند عکس نقیض، عکس مستوی و …) است. به نظر میرسد بسیاری از مثالهای حکیمان در این قسم درست نیست. مثال درست، انتقال از ملزومها به لوازمِ «بیِّن بالمعنی الأخص» آنها در ملازمههای «غیر عقلی» یا «لفظی» که در حقیقت «تداعی»ست، است. مهم و قابل توجه در این نوع که از نامش نیز پیداست، معیار «سرعت» است. برخی «جودت فهم» یا «جودت و قوت فهم» را به معنای «تأمل» در لوازم «مقدم» (ابن مسکویه، ۱۳۸۳) و «صحت» (امکان) انتقال از ملزوم به لوازم آن (جرجانی، ۱۴۰۳) در کنار «سرعت فهم» بیان کردهاند.
«صفای ذهن»، دیگر نوع فضیلت «حکمت»، ملکهی استخراج مطلوب بی«اضطراب»، «تشویش» (دشتکی، ۱۳۸۶) و «تَعَب» (جرجانی، ۱۴۰۳) است. برخی نیز آن را ملکهی استخراج مطلوبها از مبادیشان بیمعارضهی «اوهام» (دشتکی، ۱۳۸۶) تعریف کردهاند، زیرا معارضهی اوهام موجب اضطراب، تشویش و تعب در استخراج مطلوب است، در نتیجه به نظر میرسد که فعلیت «ذکا» مستلزم «صفای ذهن» است، زیرا در ظرف معارضهی اوهام، وجدان «حد وسط»، به ویژه سرعت آن «ممکن» نیست و حتا شخص دچار «مغالطه» میشود.
«سهولت تعلم» که آن را «حدت فهم» نیز گفتهاند (ابن مسکویه، ۱۳۸۳)، دیگر فضیلت جنس «حکمت»، ملکهی «توجه کلی» نفس (توجه نفس با کلیتش) به مطلوب برای «اکتساب» آن بیممانعت «خواطر» متفرق است (طوسی، ۱۳۸۶). «سهولت تعلم» به معنای عرفی «تمرکز» بر موضوع است. مقصود از «تعلم» در آن لزوما «تعلم از غیر» نیست، بلکه «حدس» حد وسط نیز تعلم به معنای «خودآموزی» است. میتوان گفت که توجه به مطلوب بیمانعیت خواطر متفرق نیز شرط لازم وجدان حد وسط و سرعت آن، فعلیت «ذکا»، است.
«حسن تعقل»، ملکهی «اقتصاد» در بحث و «استکشاف» است. به این معنا که «حدود» بحث به درستی تعیین شود و بحث «جامع» و «مانع» باشد، یعنی در آنچه برای بحث «ضروری» است، «اهمال» و آنچه «زائد» در بحث است «استعمال» نشود (دشتکی، ۱۳۹۱). بیمقدمات ضروری امکان رسیدن به مطلوب نیست و با وجود زوائد یا «مغالطه» حاصل میشود و مطلوب به دست نمیآید یا رسیدن به مطلوب «کند» میشود. حسن تعقل همانند «رمزگذاری انتخابی»، نخستین فرایند از فرایندها در دیدگاه سه فرایندی «بینش»، است (استرنبرگ و دیگران، ۱۳۸۸).
«تحفظ»، فضیلتی دیگر از «حکمت»، ملکهی «ضبط» و حفظ «نیک» (طوسی، ۱۳۸۷) و «سهل» (دشتکی، ۱۳۸۶) صورتهای ذهنی است. برخی ملکهی «استحصال» آن صورتها با تفکر و تخیل را نیز در تعریف آوردهاند (همان). به نظر میرسد «سهولت حفظ» ملازم «سرعت حفظ» است.
«تذکر»، ملکهی «ملاحظه» (طوسی، ۱۳۸۷) و «استحضار» (دوانی، ۱۳۹۱) صورتهای محفوظ در ذهن به آسانی و «بیتکلف» در هر «وقت»ی است (همان). در «تحفظ» جهت «حفظ» نیک و آسان و در «تذکر» جهت «ذکر» آسان ملحوظ است. «تذکر» همانند «حضور ذهن» در برخی استعمالهای «عرفی» است.
برخی حکیمان معتقد به تفکیک دو قوهی حافظه (منفعل- سپردن به (ضبط=گرفتن) و نگهداری در (حفظ) حافظه) و ذاکره (فعال- فراخوانی از حافظه) بودند (ابن سینا، بیتا)، اما ترکیب دو ملکهی «تحفظ» و «تذکر» نزدیک به مفهوم کنونی «حافظه» (ی کاری یا فعال) که امروزه نیز از وجوه «هوش» به شمار میرود، است (استرنبرگ و دیگران، ۱۳۸۸). «آسانی» به یاد آوری با «سرعت» به یادآوری ملازم است، در نتیجه میتوان ملاک «تذکر» را نیز «سرعت» دانست.
منابع و مآخذ:
استرنبرگ، رابرت و کافمن، جیمز و گریگورنکو، آنا (۲۰۰۸) هوش کاربردی مسعود بابازاده (۱۳۸۹) تهران: ساوالان
دشتکی، منصور بن صدرالدین (۱۳۸۶) اخلاق منصوری (۱۳۸۶) محمدمهدی باقی اصفهان: پرسش
دوانی، محمد بن أسعد (۱۳۹۱) اخلاق جلالی تهران: اطلاعات
سیانسیلو، آنا و استرنبرگ، رابرت (۲۰۰۴) نظریهها، اندازهگیری و آموزش هوش مجتبا امیری مجد و سالار فرامرزی (۱۳۸۸) اصفهان: جهاد دانشگاهی واحد اصفهان
طوسی، محمد بن محمد (۱۳۸۷) اخلاق ناصری تهران: شرکت سهامی انتشارات خوارزمی
قطب شیرازی، محمود بن مسعود (۱۳۸۶) دره التاج تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی
ابن سینا، حسین بن عبداله (بیتا) الشفاء بیروت: مرکز تحقیق التراث
ابن مسکویه، أحمد بن محمد (۱۳۸۳) تهذیب الأخلاق وتطهیر الأعراق قم: بیدار
جرجانی، علی بن محمد (۱۴۰۳) التعریفات بیروت: دار الکتب العلمیه
ملاصدرا، محمد بن إبراهیم (بیتا) الحکمه المتعالیه فی الأسفار العقلیه الأربعه بیروت: دار إحیاء التراث العربی