آنچه در پی میآید، یادداشتی از جناب آقای سجاد هجری، پژوهشگر پژوهشکدهی سیاستپژوهی و مطالعات راهبردی حکمت، دربارهی نگرهی «برت فراگنر»، ایرانشناس بزرگ اتریشی، با نام «اسلامی شدن زبان فارسی»ست. فراگنر این نگره را در کتاب کوچک پربارش، فارسیزبانی، آورده. پیشینه (درگاه عبرتپژوهی تاریخی) شما را بخواند آن کتاب و خردهگیری از این یادداشت فرامیخواند.
اسلامی شدن، راز جاودانگی زبان فارسی!
سجاد هجری
دو دههایست که بسیار دربارهی «اسلامیسازی» (اسلامی ساختن/کردن) دانشها در ایران سخن میرود و همیشه، از «شایش» (امکان)ش پرسش شده که از دیدم، بررسی این پرسش جز تباهی و از دست دادن وقت و فرصت نبوده! از پیش، باور داشتم که باید بجای «اسلامی کردن»، از «اسلامی شدن» سخن راند؛ زیرا آن را «شدش/شوش» (تعین/تفعیل/وقوع)ی میدانم تا «کردن/کردش» (تعیین/افعال/صدور)ی! دیگران نیز از «اسلامی شدن» بهره بردند ولی نمیدانم با چه انگیزهای! … این نگریکها را رها کنیم و بگذارید تا خاطرهای بگویم: بیاد دارم که دکتر «هادی عالمزاده»، استاد پیشین تاریخ فرهنگ و تمدن ملل اسلامی دانشگاه تهران، در تابستان سال ۸۵، چسبیده بدر گروه تاریخ دانشکدهی الاهیات، در پی گفتگویی، خردهگیرانه (نقادانه)، بمن گفت (نقل بمضمون!): «من آمیزهی «علم اسلامی» را نمیپذیرم؛ ولی «هنر اسلامی» آمیغیست که نمیتوان در درستی و راستیش دودل بود (تردید کرد)!» … پربیراه نمیگفت! اینهمه کشمکشها که دربارهی امکان اسلامیت دانش رخ داد، دربارهی هنر دیده نمیشود؛ ولی چرا …!؟ … چرایش هم علمیست هم سیاسی! بگذریم … بتازگی، کتاب ایرانشناس آلمانیزبان اتریشی، برت فراگنر، را میخواندم؛ همان که نامش «فارسیزبانی»ست! استاد «احمد سمیعی گیلانی» دربارهاش میگوید (نقل بمضومن): «این کتاب برای پژوهندگان ایرانی نوشته نشده و برای خارجیانست؛ زیرا چیزی نو برای ایرانیان پژوهنده ندارد!» … این سخن مبالغهآمیزست؛ زیرا فراگنر در فارسیزبانی، دستکم، از پدیداری گران و شگرف با نام «اسلامی شدن زبان فارسی»، هر چند گنگ و نارسا، سخن میراند که اگر چه دیگران نیز مانندش را کوتاه و پراکنده پرداختهاند؛ ولی هیچگاه آن را با این برنام نپژوهیدهاند و ندیدم کسی «اسلامی شدن» را برای پدیدار زبان بکار برد! باید بگویم: استاد علیاشرف صادقی، اسلامی شدن زبان فارسی را «راز» رسالهی فراگنر و مرتضا رزمآرا «مضمون اصلی»ش میداند. فراگنر، اسلامی شدن زبان را اینگونه میشناساند: «منظور من از «اسلامی شدن» فارسی یا اصولا هر زبانی، آن است که -همانطور که در زبان معمول تبلیغات میگویند -«مناسب اسلام» شده و از نظر کارکردها و ارتباطات بسیار اجتماعی در جامعهای که اسلام به آن راه یافته، بهمنزله زبانی معیار بهکار گرفته شده است» (رسم خط نگهداری شده!) … برابر این تعریف، اسلامی شدن زبان، دو پایه دارد: ۱٫ مناسب اسلام شدن و ۲٫ زبان معیار مسلمانان (یک جامعه) شدن! … از میان دهها پرسشی که این سخن پیش میکشد، نخست باید پرسید: مناسب اسلام شدن چیست و چگونه است!؟ فراگنر، این پرسش را باقتضای وجیزهاش (!؟)، کوتاه، کاستیمند (ناقص/ناکامل) و نابسنده (ناکافی) پاسخ داده! او گویی، پذیرایی همیشگی زبان فارسی از ویژهواژههای تازی بویژه اسلامی و ساختن یا بکار گرفتن واژههای فارسی برای برخی از این زبانزدها را، در راستای این مناسب شدن، میداند! او «قرآن قدس» را گواه «شایسته ترجمهی قرآن» بودن زبان فارسی که گویا، چیزی جز «مناسب اسلام» شدنش نیست، آورده! او در بخش «خط عربی» میگوید: «… فارسی را فقط به این شرط میشد زبانی مکمل دانست که تمامی ویژگیهای کارکردی عربی را داشته باشد. تحول مرحله به مرحله همان امری است که به نظر من میتوان آن را «اسلامی شدن» زبان فارسی نامید» (رسم خط نگهداری شده!) … برابر این سخنان میتوان اسلامی شدن زبان فارسی را «تحول تدریجی آن با بدست آوردن ویژگیهای کارکردی (غیرزبانی) تازی» دانست. بیشتر، از این وجیزه نمیگویم و شما را بخواندنش سفارش میکنم. بیاد میآورم که بارها در اینباره اندیشیدهام که چرا زبان تازی در ایران جایگزین فارسی نشد؛ ولی در دیگر کشورهای اسلامی که از قضا، امروزه، بجهت زبانشان، عربی نام دارند، جایگزین زبانهای پیش از اسلامشان شد! در بررسی این پرسش، باید بیاد داشت که زبانهای آن سرزمینها، همه، همخانوادهی زبان تازی و زیرشاخههای خانوادهی بزرگ زبانهای آفریقایی- آسیاییاند و زبان فارسی، زیرشاخهی هندواروپایی و با تازی، ناهمخانواده است و شاید بتوان گفت که آنها از جهت فرهنگ و تمدن (تمدن سامی و ادیان ابراهیمی!) نیز بیکدیگر نزدیکتر بودند. پاسخ بدین پرسش و بررسی پیرامون (جوانب)ش، کاری گسترده و دشوارست؛ ولی در پایان باید گفت: اگر چه زبان ایرانیان تازی نشد ولی فارسیشان اسلامی شد و از این رو، جاوید ماند …!
پسنوشت: عطاس، نگرهپرداز بزرگ «اسلامیسازی علوم»، از «اسلامیسازی زبان»، بمثابهی یکی از پایههای روششناسانهی اسلامیسازی دانشها، سخن رانده و در برخی کتابهایش بدان پرداختهاست! با آنکه یک دهه پیش، آثارش را خواندم؛ ولی بهنگام نگارش این یادداشت، چیزی در اینباره بیاد نیاوردم!
«هیو کندی» در «بقای ایرانیت» که در مجموعهی «برآمدن اسلام» منتشر شده، برخی وجوه/شئون موضوع پایانی نوشتار بالا را با این پرسش که «چرا ایران هویت زبانی و فرهنگیاش را با وجود هجوم اعراب حفظ کرد»، بررسیده است.
این پرسش را باید کرد که اسلامی شدن زبان فارسی از گونه ی (سنخ/جنس/نوع) هنر اسلامی ست یا علم اسلامی!؟ و آیا می توان اسلامی شدن زبان فارسی را الگویی برای اسلامی شدن دانش دانست!؟
گویا، استاد آذرتاش آذرنوش، یک دهه پیش، از زبانزد (اصطلاح) اسلامی شدن زبان فارسی بهره (می) بردند! … در مصاحبه ای از ایشان خواندم ولی بیاد نمی آورم که در کتاب چالش میان فارسی و عربی، این عبارت را بکار برده باشند و با آن که در درس های ایشان حضور داشتم و با ایشان در دانشگاه حشر و نشر، شفاهی نیز از ایشان نشنیده ام! دور نیست که استاد آذرنوش این تعبیر را از فراگنر گرفته باشند؛زیرا کتاب فراگنر گویا، در سال ۱۹۹۹ منتشر شده است! ولی در کتابنامه و فهرست منابع چالش میان فارسی و عربی، نام این رساله نیامده! جای دقت دارد که منابع استاد از زبان های اروپایی، منحضر در فرانسوی و انگلیسی ست و تا آن جا که من می دانم، استاد آلمانی نمی دانند و کتاب فراگنر نیز بزبان های انگلیسی، فرانسوی و عربی، ترجمه نشده است! شاید استاد باواسطه این تعبیر را دیده و بکار برده اند و البته، تا شاهدی بر اخذ و اقتباس نباشد، اصل بر آن ست که استاد گرامی، استقلالی و استینافی از این عبارت بهره برده اند!
بیاد دارم که ۱۲ سال پیش، در درس عرفان، هنگامی که مدرس آن درس گفت: ابن عربی واضع علم عرفان ست و با اوست که عرفان علمی آغاز شد! من نقادانه، گفتم: بنظرم این درست نیست و پیش از او، آنانی از عارفان مانند قشیری، که تلاش در تعریف و شرح اصطلاحات عرفان و عارفان کردند، در وضع عرفان علمی (علم عرفان) مقدم اند! زیرا تدوین علم با تعریف اصطلاحاتش که مبانی تصوری آن ست، آغاز می شود! آن مدرس کمی با شگفتی، مکث کرد و اندیشید؛ ولی دست آخر، متعجبانه، مرا تأیید کرد! از این رو این خاطره را تعریف کردم، تا جایگاه مهم زبان در تولید دانش آشکار شود! اصطلاحات چیزی جز واژگانی (نظامی از واژه های) از یک زبان نیست …